در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت
در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت

در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت

جانم هزار بار فدای دلت .....

وقتی تو گریه می کنی ای دوست ! در دلم 

انگار ، ابرهای جهان ، گریه می کنند 

 " حسین منزوی"

بیا برویم رویا ببینیم : " می توان از سر شاخه های روشن ستاره بالا رفت "


رویای قاصدک 

درست است 

که بعضی وقت ها هنوز 

دستم به دامن ماه و 

سر شاخه های روشن ستاره می رسد 

"سید علی صالحی "




تبریک.. دنیا دنیا تبریک ..هزاران بارهزاران بار هزاران بار  تبریک آبی طلایی و دلگرم به عشق ترین و ماه ترین و پری ترین نویسنده بانویِ جانِ جانِ سرزمینم ..به امید درخشش و موفقیت های پر برکت برای قلم عشق و جادویی و آشنای ِ جانِ جان

با همه جانم با همه دلم در انتظار نفس کشیدن کلمات جادویی " خواب عمیق گلستان " جانِ جان هستم ..

من خیال می کنم  تقدیر جهان فصل بهار نبود و رویاها فراموش می شدند..

 با دست های روشن و بهاری ات دست کلمات را گرفتی و به جهان فصل بهار را بخشیدی ..جان و بهار را بخشیدی..

این روزها در پناهِ معجزه ی دست های روشن و بهاری ات نشانی رویا را می دانم .. نشانی ماه را می دانم .. نشانی بهار را می دانم .. نشانی درخت نارنج را می دانم ..من این روزها به رنگِ آسمانم ..آبی و زنده


پی نوشت :

عنوان از دو شعر سید علی صالحی جانِ جان


حضرتِ اردیبهشت


اصلا عاشق همین دیوانه بازی هایت هستم . یک لحظه داغی و پرحرارت، لباس نخی و شال نازک می طلبی، یک لحظه زمهریر و یخبندانی . با ژاکت های فراموش شده ی بهمن ماه ، مهربانی می کنی.یک لحظه میخوشی. خنکی و نیستی. جرات می کنم که خیابانت را بی ترس از گرمی و سردی ، قدم بزنم. 

و ناگهان دیوانه می شوی ، ستاره ها را پشت چین های دامنت پنهان می کنی و سیل آسا می باری. می باری . می باری. 

عاشق همین دیوانه بازی هایت هستم ، حضرت اردیبهشت ! 

پروانه سراوانی  عشق و جانِ جان



باغبان ، مژده ی گل می شنوم از چمنت ( هوشنگ ابتهاج )



بشنو از سبزه که در گوش گل تازه چه گفت 

با بهار آمدی  ، ای بِه ز بهار آمدنت 

( هوشنگ ابتهاج )