در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت
در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت

در پناهِ کلماتِ جانی به عطرِ اردیبهشت

حضرتِ اردیبهشت


اصلا عاشق همین دیوانه بازی هایت هستم . یک لحظه داغی و پرحرارت، لباس نخی و شال نازک می طلبی، یک لحظه زمهریر و یخبندانی . با ژاکت های فراموش شده ی بهمن ماه ، مهربانی می کنی.یک لحظه میخوشی. خنکی و نیستی. جرات می کنم که خیابانت را بی ترس از گرمی و سردی ، قدم بزنم. 

و ناگهان دیوانه می شوی ، ستاره ها را پشت چین های دامنت پنهان می کنی و سیل آسا می باری. می باری . می باری. 

عاشق همین دیوانه بازی هایت هستم ، حضرت اردیبهشت ! 

پروانه سراوانی  عشق و جانِ جان