هر جا که بروم تو با من می آیی .
مثل همین ماهی که بالای سر شهر و آبادی می تابد ..
مثل همین ماهی که
به هر گوشه ی دنیا که سفر کنی
ترا دنبال می کند و همسفرت می شود ..
هر جا که بروم
تو با من می آیی ..
توی سرم ..
توی ذهنم ...
توی خیالم ..
توی خاطراتم ...!!!!
پروانه سراوانی عشق و جانِ جان
پی نوشت :
هوای کوی تو از سر نمی رود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد" حافظ "
برای عنوان این بیت هم هماهنگ است انگار :
آن ها که خوانده ام همه از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار می کنم " سعدی "
و برای شنیدن .ترانه ی " بی تو " با صدای محمد نوری .
من دیوانه نیستم ..
اما گاهی ..
ناگهان وسط یک خیابان به یادت می افتم و
همانجا میخکوب می شوم بر سنگفرش سیمانی ،
آنگاه بی آنکه نوازندگی بدانم ،
هی می نوازمت ... هی می نوازمت .. هی می نوازمت ..
در جانم ..!!
پروانه سراوانی
پیله می کند به خیالم ..
به چهاردیواری ذهنم ،
سایه ی مردی که از دهانش شعر می روید ،
نرسیده به باغ گل ،
از پیراهنم پروانه می روید ...!
پروانه سراوانی
پی نوشت :
گفته اند شعرِ عنوان از مولاناست !
چقدر دلم می خواهد
با تو به سفر بروم
در یک جاده ی پر درخت بی انتها
جاده ای که هرگز به پایان نرسد
سوار بر خودرویی که
نه بوق داشته باشد
نه ترمز !!
پروانه سراوانی
عصر برفی ام را ..
تو گرم میکنی ..!
قهوه ی داغ و شعرهایی که می آیند ..
بهانه است !!
پروانه سراوانی